فرز ها - همه چی از همه جا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زیورهای دنیا، خردهای ناتوان را تباه می سازد . [امام علی علیه السلام]
امروز: دوشنبه 04 اردیبهشت 15

 

من به اندازه یک آسمان دلم گرفته، می خواهم گریه کنم می خواهم فریاد بزنم، کاش می توانستم خودم را از خود بیچاره ام بگیرم، کاش می توانستم نباشم، بمیرم

کاش می توانستم خود را از این شب طولانی رویاها برهانم کاش می توانستم خاموش شوم و زبان فرو بندم ، فنا شوم ، محو شوم...

من از این روزگار خسته شده ام ، از این لحظه هایی که حال مرا نمی فهمند و کند می گذرند بیزارم

من از تمام شاید ها و باید ها متنفرم...

 



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط فرز ها در سه شنبه 88/2/8 و ساعت 7:24 عصر | نظرات دیگران()

     

    و اشک مرا هیچ کس ندید تا کنارم بنشیند و دلداریم بدهد.

    هیچ کسی نفهمید که خورشید چقدر دیر طلوع کرد، دل من هزار بار با یاد تو خروشید و انقلاب کرد و من با تازیانه عقل این شورش را خفه کردم، حالا خسته و زخمی گوشه ای زانوی غم بغل گرفته و منتظر آخرین فرصتها و تصمیم هاست

    حالا امید و هستی اش ... در گرو ... قدرت ... عشق من است.

    حالا ... فقط ... می تواند با ... عشق آرام بگیرد و خواهد گرفت،

    چون....

    چون....

    چون من ...

    چون من... عاشق دیوانه ای ... بیش نیستم.

     

     



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط فرز ها در سه شنبه 88/2/8 و ساعت 7:24 عصر | نظرات دیگران()

    ........ (""""(`-``"´´-´)"""")
    ..........).....--.......--....(
    .........\.....(6..._...6).../
    ........./........(..0..)....;.\
    ........__.`.-._.."="..._.-.`.__
    ......\...."###.,.--.,.###.".../
    ....../__))####"#"###(((_\
    ......#############
    ........############
    .......\...#########.../
    ...__/...../..######\....\
    (.(.(____)....`.#.´..(____).).)

     چند گوش دل فرا دادن ؛که این آوای اوست ؟
    یا نفس در سینه کشتن ؛ کاین صدای پای اوست ؟
    چند با فکر پریشان ؛ خویشتن دادن فریب ؟
    کانچه آید در نظر ؛ تصویری از سیمای اوست ؟
    چند با " می " گرم بگرفتن؛ که با آشفتگی ؟
    چون زحد بگذشت مستی ؛ گویم این رویای اوست ؟
    چند این فکر عبث ؛ باید تسلی بخش دل
    کاین سخنهای پریشان ؛همدم شبهای اوست ؟
    چند بایستی که در بازار ناکامی نهاد
    گوهر دل در کفش ؛ کاین آخرین سودای اوست ؟
    چند باید خویشتن داری در این لذت که باز ...
    یادگار " عشق " من ؛ در سینهء " شیدای " اوست ؟
    چند با شوریده بختی در دل میخانه ها ...
    گویم این دنیای مستان ؛ بهترین دنیای اوست !!!؟



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط فرز ها در سه شنبه 88/2/8 و ساعت 7:24 عصر | نظرات دیگران()

     دستمال کاغذی به اشک گفت:
    قطره قطره‌ات طلاست
    یک کم از طلای خود حراج می‌کنی؟
    عاشقم !
    با من ازدواج می‌کنی؟
    اشک گفت:
    ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی!
    تو چقدر ساده‌ای
    خوش خیال کاغذی!
    توی ازدواج ما
    تو مچاله می‌شوی
    چرک می‌شوی و تکه‌ای زباله می‌شوی
    پس برو و بی‌خیال باش
    عاشقی کجاست!
    تو فقط
    دستمال باش!
    دستمال کاغذی، دلش شکست
    گوشه‌ای کنار جعبه‌اش نشست
    گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد
    در تن سفید و نازکش دوید
    خونِ درد
    آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد
    مثل تکه‌ای زباله شد
    او ولی شبیه دیگران نشد
    چرک و زشت مثل این و آن نشد
    رفت اگرچه توی سطل آشغال
    پاک بود و عاشق و زلال
    او با تمام دستمال‌های کاغذی فرق داشت
    چون که در میان قلب خود
    دانه‌های اشک کاشت.
     



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط فرز ها در سه شنبه 88/2/8 و ساعت 7:24 عصر | نظرات دیگران()

    زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود؛.
     
    فضیلت ها و تباهی ها در همه جا شناور بودند.
     
    آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند.
     
    روزی همه فضابل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از
     
    همیشه.
     
    ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛.
     
    مثلا" قایم باشک؛ همه از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا"
     
    فریاد زد من چشم می گذارم من چشم می گذارم.
     
    و از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی برود همه قبول
     
    کردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد.
     
    دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به
     
    شمردن ...یک...دو...سه...چهار...همه رفتند تا جایی پنهان شوند؛
     
    لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد؛
     
    خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد؛
     
    اصالت در میان ابرها مخفی گشت؛
     
    هوس به مرکز زمین رفت؛
     
    دروغ گفت زیر سنگی می روم اما به ته دریا رفت؛
     
    طمع داخل کیسه ای که دوخته بود مخفی شد.
     
    و دیوانگی مشغول شمردن بود. هفتاد و نه...هشتاد...هشتاد و یک...
     
    همه پنهان شده بودند به جز عشق که همواره مردد بود و نمیتوانست
     
    تصمیم بگیرد. و جای تعجب هم نیست چون همه می دانیم پنهان کردن
     
    عشق مشکل است.
     
    در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید.
     
    نود و ینج ...نود و شش...نود و هفت... هنگامیکه دیوانگی به صد
     
    رسید, عشق پرید و در بوته گل رز پنهان شد.
     
    دیوانگی فریاد زد دارم میام دارم میام.
     
    اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود؛ زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی
     
    پنهان شود و لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود.
     
    دروغ ته چاه؛ هوس در مرکز زمین؛ یکی یکی همه را پیدا کرد جز عشق.
     
    او از یافتن عشق ناامید شده بود.
     
    حسادت در گوشهایش زمزمه کرد؛ تو فقط  باید عشق را پیدا کنی و او
     
    پشت بوته گل رز است.
     
    دیوانگی شاخه چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان زیاد
     
    ان را در بوته گل رز فرو کرد. و دوباره، تا با صدای ناله ای متوقف
     
    شد . عشق از پشت بوته بیرون آمد با دستهایش صورت خود را پوشانده
     
    بود و از میان انگشتانش قطران خون بیرون می زد.
     
    شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست
     
    جایی را ببیند.
     
    او کور شده بود.
     
    دیوانگی گفت « من چه کردم؛ من چه کردم؛ چگونه می تواتم تو را درمان
     
    کنم.»
     
    عشق یاسخ داد: تو نمی توانی مرا درمان کنی، اما اگر می خواهی کاری
     
    بکنی؛
     
    راهنمای من شو.»
     
    و اینگونه شد که از آن روز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره در
     
    کنار اوست.



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط فرز ها در سه شنبه 88/2/8 و ساعت 7:24 عصر | نظرات دیگران()
    <   <<   56   57   58   59   60   >>   >
     لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    مردم انتخاباتی میآفرینند که دشمن را خشمگین کند
    تصاویری از احمدی نژاد
    فرزندان احمدینژاد چای ریاستجمهوری را نمیخورند
    مردم انتخاباتی میآفرینند که دشمن را خشمگین کند
    میر حسین امیدوار می باشد که ...
    آلبوم جدید و فوق العاده زیبای بنیامین بهادری با نام 88
    [عناوین آرشیوشده]

    بالا

    طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

    بالا