عناوین برجسته
الف) خانه های نور
1- ابن تیمیه و شاگردش «ابن قیّم» اولین کسانی بودند که حرمت بنای بر قبور را مطرح کردند و در پی آن آل سعود با دستاویز قرار دادن نظریه آنها، تمامی گنبد و بارگاه ائمه اطهار (علیهم السلام) و اولیاء الهی را تخریب کردند.
2- در سند حدیث، پنج راوی وجود دارند که بنا بر نظر اهل فن، هر پنج نفر در کتب حدیث شناسی و رجالی شیعه و سنی مورد خدشه قرار گرفته اند؛ به گونه ای که امام حنبلی تنها یکی از راویان را صاحب بیش از 500 خطا در احادیث می داند.
3- دلیل دیگر وهابیان ادّعای اجماع بر تخریب قبور است. این ادعا بعد از فتح مدینه به دست وهابی ها و تحت فشار آنها، توسط برخی از علمای مدینه صورت گرفته است.
4 - با کمی اندیشه می توان دریافت که تخریب قبور و بارگاه امامان، گذشته از هتک و بی احترامی، مبارزه با اصالتِ اسلام و اصالتِ پیامبر اسلام (ص) نیز می باشد و جا دارد کمی اندیشه کنیم که چه چیزی بهتر از نگهداری ِ تمام آثار و نشانه های صاحب رسالت می تواند اسلام را و نسل های آینده را نسبت به شبهاتی از این دست، حفظ کند؟
5 - محبت و مودّت باید نمود خارجی داشته باشد. این نمود می تواند شامل نشر سخنان، حفظ و صیانت آثار و یادگارهای پیامبر(ص) و ائمه(ع) و بنای یادبود بر قبور آنها و... باشد.
6- وقتی امری جزو شعائر الله قرار گرفت، باید مورد تکریم و احترام قرار گیرد. بنابراین تعظیم این قبور به هر وسیله، از جمله ساخت بنا و ترمیم آنها و ساختن صحن و سرا و مسجد در اطراف آنها، امری راجح و پسندیده و بلکه ضروری می باشد.
ب) زن و عقلانیت
1- حتی می توان پا را فراتر نهاده و بر خلاف تصور عمومی، زن را از مرد کامل تر دانست. جناب محی الدین، سِرّ محبوب بودنِ زن که در بیان پیامبر گرامی اسلام آمده است را چنین تبیین می کند:
« چون ذات اقدس خداوند منزّه از آن است که بدون مجلّا و مظهر مشاهده شود، هر مظهری که بیشتر جامع اسماء و اوصاف الهی باشد، بهتر خدا را نشان می دهد و زن در مظهریت خدا، کاملتر از مرد است؛
2- قانون تکوین و بقای نسل انسان اقتضا می کند که زایمان وجود داشته باشد. خداوند این وظیفه را به عهده ی زن گذاشت و لوازم آن را نیز به او عنایت کرد. برای این که درد زایمان قابل تحمل باشد، ضعف عقل لازم است.
3- امام علی(ع) بر زن ستم کرده و به شدّت بر او تاخته است. اما جای تعجب است که چرا هیچ گونه خیری در زن ندیده و از خوبی هایش یاد نکرده و به نیکی از او نام نمی برد؟! با این همه، دیدگاه هایش در نهج البلاغه درباره ی زن، رأی سیاسی و شخصی است، نه دیدگاهی اجتماعی که قوانین بر آن مبتنی گردد و منزلت حقیقی زن و جایگاه تاریخی اش بدان شناخته شود.
4- نهج البلاغه مجموعه ای است که سید رضی حدود 2 قرن پس از حضرت امیر(ع) به جمع آوری آن پرداخته. بنابراین نمی توان قسم خورد تمام کلماتی که در بیشتر خطبه ها یا نامه ها یا حکمت ها از حضرت نقل شده به دور از تحریف و دستبرد باشد.
5- اگر بلوغ پسران پیش از دختران می بود، بی شک جهانیان این امر را به عنوان بهترین و محکم ترین دلیل در اثبات برتری خِرد مردان استفاده می کردند و اکنون که این امر معکوس است، متأسفانه به آن توجهی ندارند و حتی این امر را زمینه ای برای تحقیر زن، جلوه می دهند.
6- یکی از اموری که در تفسیر نصوص دینی باید منظور گردد، این است که واژه ها در بستر شکل گیری و زمان خود قرار گیرند و بعد تفسیر شوند، یا به نمونه های مشابه در سایر نصوص مراجعه کرد؛ وگرنه نمی توان واژه ها را در شرایط امروزی تفسیر کرد.
7- بانو مجتهده امین، عقل معاش را به استعدادی از نفسِ انسان که به تدبیر امور دنیایی می پردازد توصیف می کند
و در مقابل عقل معاد را استعدادی از نفس می داند که به وسیله آن انسان بر پاک نمودن نفس خویش از صفات ناپسند و آراستن آن به صفات نیکو توفیق می یابد.
8- دلیل بر آنکه مفهوم نساء می تواند مفهوم ذهنی افراد باشد، آنکه حضرت علی (ع) در کلام دیگری می فرماید: « فلان زن را رأی زنانه سر زد.» یعنی آنچه مردم رأی زنانه می نامند از آن بانو سر زد. در تصور عامه ی جامعه ی آن روز، رأی زنانه یا سخن زنانه، مقرون با مفهوم رأی یا سخن بدون تأمل و تعمق بوده است.
9- آیا حجم و بزرگی مغز مرد، نشان دهنده ی درک و تعقل بیشتر است؟ پس با این اوصاف، مغز وال که 200 کیلوگرم است، باید تمام مسائل را به خوبی درک نماید و هیچ مشکلی نداشته باشد؟!
10- مطالعات انجام شده طی قرن بیستم نشان داد، تفاوتی در هوش کلّی بین 2 جنس وجود ندارد؛ کما اینکه مطالعات نشان داد، مردان به طور متوسط 8/4 امتیاز در IQ بالاتر و زنان به طور متوسط 7/5 امتیاز در حافظه بالاتر هستند .
11- علامه طباطبایی(ره) معتقد است: «علت عقب ماندن زن در کمال، مستند به سوء تربیتی می باشد که سال های متمادی دوام داشته است وگرنه، طبیعت زن با مرد مساوی است.» وی در مورد تفاوت عقل زن و مرد نیز بر این نظر است که: « آن عقلی که در مرد بیش از زن است ، فضیلتی زائد است نه معیار فضل.»
12- زن و مرد علاوه بر اندام و جهازات مغزی، از لحاظ اندیشه، جذبه، گرایش، کشش، انجذاب و عاطفه نیز یکسان نیستند. اما این تفاوت به معنای نقص یکی و برتری دیگری نیست؛ بلکه به معنای تفاوت آن دو برای ایفای بهتر مسئولیت ها می باشد.
ج) بحران معرفت
1- محدود کردن شناخت های انسان به محسوسات و مهجور ماندن از شناخت غیرآن، یعنی مواجه شدن با بحرانی بنام بحران معرفتی.
2- ره آوردِ این بحران، بریدن و محروم شدن انسان از غیر ماده و ابزارهای شناخت غیرمادی است. و چه سخت و بحران زاست برای انسانی که خود از ساحت های مادی و غیر مادی شکل گرفته - و آنچه که قوام و حقیقت او را ساخته همان بعد غیرمادی است- از آن بُعد و ساحت بریده گردد.
3- مهمترین عامل در بحران معرفتی این است که راه های شناخت و ابزار معرفت را محدود می کنند و دین، درست از همین بُعد برای این بحران راهکار ارائه می دهد. کاری که دین می کند این است که راه های شناخت و معرفت را در دامنه ای وسیع تر مطرح می کند و ابزارهای شناخت را فزون تر می کند. لذا راه شناخت وسیعی چون راه وحی و شهود را در اختیار انسان می گذارد.
4- بی تردید انسان خاکی، از شناخت تامّ و تمام خداوند عاجز است. دین در این جهت یک راه میانه و قابل دسترسی در اختیار بشر می گذارد و آن راه این است که چگونه شناختن خدا را به انسان آموزش می دهد و این معرفت را به فرموده ی علی (ع) بالاترین معرفت ها می داند.
5- با مراجعه به متون دینی و اندیشه های دین پژوهان، با چهار پنجره ی معرفتی مواجه می شویم که با نگریستن با هر کدام از آن پنجره ها، خداشناسی و معرفت به اسماء و صفات خداوندی برای بشر مهیّا می شود.1- راه عقل 2- مطالعه در جهان هستی 3- کشفو شهود قلبی 4 – حقایق موجود درنصوص.
6- مراجعه به متون وحیانی و سخنان اولیاء دینی، حقایق و معارف عمیقی درباره ی خداوند و اوصاف و صفات او در اختیار انسان می گذارد. حقایقی که اگر در قرآن و روایات ذکر نشده بود، معلوم نبود عقل در تأملات خود سر از کجا درآورد. و لذا یکی از راه های معرفت افزایی متقن و بی ضرر، متون وحیانی و روایات معصومین است که دین در اختیار بشر گذاشته است.
7- در مکاتب و اندیشه های غیردینی، آنگاه که بحث انسان شناسی مطرح شده، با انبوهی از نظریات متضاد و یک جانبه مواجه می شویم که حکایت از وضع و حال بسیار نامناسب انسان شناسی غیردینی است. این نظریات متضاد و نامتجانس، حاکی از یک بحران معرفتی بسیار جدی در حوزه انسان شناسی است که بجای باز کردن گرهی، خود گره کوری بر مسئله زده است.
8- ماکس شِلر فیلسوف آلمانی: «هیچ وقت در عرصه ی تاریخ، انسان آن قدر برای خود مسأله نبوده که امروز هست ... علوم تخصصی که پیوسته تعدادشان رو به افزایش است و با مسائل انسان سر و کار دارد، بیشتر پنهان گرِ ذات انسان در پرده ی حجابند»
9- از ویژگی های انسان شناسی دینی خطاناپذیری آن است؛ چرا که انسان شناسی دینی برگرفته از معارفی است که آن معارف،ویژگی وحیانی داشته و از استحکام و اتقان یقینی برخوردار است. در حالی که در مکاتب غیروحیانی، خبری از چنان اتقان و استحکام نیست.
10- پوشیده نیست که هیچ یک از مکاتیب بشری نتوانسته به پرسش های مهم و اساسی در مورد انسان پاسخ مناسبی بدهد. از سوی دیگر برخی ادیان آسمانی نیز از آفت تحریف بدور نمانده لذا در پاسخگویی به پرسش های بنیادین انسان شناسی، عاجز مانده و نمی توان پاسخ های مناسب از متون تحریف شده ی دینی استخراج کرد.
11- انسان از نظر دین نه خوب مطلق است و نه بد مطلق. برخلاف کسانی که طبیعت انسان را کاملاً منفی معرفی کرده اند و برخلاف کسانی که انسان را ذاتاً نیک دانسته اند، انسان موجودی است مختار که می تواند راه هدایت و یا راه ضلالت را برگزیند.
12- استاد مطهری(ره: «آگاهان جهان، عیب اساسی که به فرهنگ و تمدن غربی گرفته اند این است که این فرهنگ، فرهنگِ جهان آگاهی و خودفراموشی است. انسان در این فرهنگ به جهان آگاه می گردد و هر چه به جهان آگاه می گردد بیشتر خویشتن را از یاد می برد. راز اصلی سقوط انسانیت در غرب همین جاست.
13- دین در کنار ماده از جهان دیگری بنام ماوراء طبیعت یاد می کند. عمده ترین تفاوت جهان شناسی دینی با جهان شناسی غیردینی در همین نکته نهفته است. خدمتی که جهان شناسی دینی به بشر می کند، گشودن دریچه ای برای بشریت به جهان غیب است. از همین دریچه است که انسان با مجموعه ای از معارف و تعالیم در حوزه ی جهان شناسی مواجه می گردد.
14- یکی از مباحث مهم در جهان شناسی دینی تبیین چگونگی ِخلقت جهان است. تا کنون یافته های بشری نتوانسته نظریه ای متقن در این مورد ارائه دهد و اگر حرف هایی هم بیان گردیده، بیشتر در پرتو تعالیم دینی بوده است.
15- از نظر ارسطو، شناخت معماهای آفرینش، اساسی ترین مسأله برای انسان است و کسی هم که نمی خواهد بداند از کجا آمده و چه باید بکند تا شخصیت خویش را به رشد و کمال برساند، با خویشتنِ خویش به مبارزه برخواسته است.
16 - و سرّ اندیشه های مبتنی بر پوچی گرایی، بدبینی به خلقت، اعتقاد به بی ارزشی و بی فایدگی خلقت از ابوالعلاء معرّی گرفته تا خیام، شوپنهاور، آلبرکامو، ژان پل سارتر و ... و در این اواخر صادق هدایت و ...نیز در بریدگی از وحی و دین و در نتیجه پی نبردن به هدفمندی خلقت نهفته است.
