من به اندازه یک آسمان دلم گرفته، می خواهم گریه کنم می خواهم فریاد بزنم، کاش می توانستم خودم را از خود بیچاره ام بگیرم، کاش می توانستم نباشم، بمیرم
کاش می توانستم خود را از این شب طولانی رویاها برهانم کاش می توانستم خاموش شوم و زبان فرو بندم ، فنا شوم ، محو شوم...
من از این روزگار خسته شده ام ، از این لحظه هایی که حال مرا نمی فهمند و کند می گذرند بیزارم
من از تمام شاید ها و باید ها متنفرم...
