از اصحابش تفقد می کرد اگر سه روز یکی از اصحاب را نمی دید سراغش را می گرفت. اگر مریض بود عیادت می کرد و اگر گرفتاری داشت کمکش می نمود .

در مجالس . تنها به یک فرد نگاه نمی کرد و یک فرد را طرف خطاب قرار نمی داد. بلکه نگاههای خود را در میان جمع تقسیم می کرد از اینکه بنشیند و دیگران خدمت کنند تنفر داشت از جابر می خواست در کارها شرکت می کرد . می گفت خداوند کراهت دارد که بنده را ببیند که برای خود نسبت به دیگران امتیازی قائل شده است
