وقتی کوچک بود و
از او سئوال می
کردی که "دوست
داری بزرگ شدی چه
کاره شوی؟"
بلافاصله بدون
اینکه تردیدی در
دل راه بدهد، می
گفت "دکتر؟!!"
و وقتی که علتش
را سئوال می کردی
در حالی که تبسمی
بر لب داشت می
گفت "دوست دارم
آدم هایی که یک
پایشان توی این
دنیا و پای
دیگرشان توی آن
دنیاست، آن یکی
پایشان را هم
بگیرم و بیندازم
توی این دنیا تا
روی دو پا
بایستند و با
خوشی زندگی
کنند."
او با زبان ساده،
هدف و انگیزه خود
را از دکتر شدن
نجات جان بیماران
و حس انسان دوستی
و کمک به
دردمندان می
دانست نه چیز
دیگری ... .
اکنون او و خیلی
از کسانی که در
کوچکی آرزوی دکتر
شدن داشتند، بزرگ
شده اند
و به خاطر
محدودیت ها
نتوانسته اند
دکتر شوند
اما هدف
خود را گم نکرده
اند و امروز با
اهداء خون خود گل
سرخی نثار
بیماران نیازمند
به خون می کنند
تا به هدف اصلی
خود که همانا
نجات جان بیماران
بود، برسند.
فرستنده:
محمد حکم آبادی
