چند روز پیش کتاب کافه پیانو رو خردیم.این کتاب جزو چندتا کتاب پرفروش سال ?? در ایران شده بود.خریدمش و خوندمش ولی نمیفهمم چرا یه جوری بود.کافه پیانو از زبان یه مرد کافه داره که با دختر هفت سالش زندگی میکنه و ماجراهایی که براش در کافه اتفاق میفته، در قالب یک رمان(که به نظرم نمیشه اسم رمان روش گذاشت ولی خب...)تعریف میکنه.
امیدوارم به کسی بر نخوره ولی به نظرم این آقا(نویسنده ی رمان یعنی فرهاد جعفری)پارتی داشته که داستانش رو چاپ کردند و این همه هیاهو براش راه انداختند.این همه تبلیغ منو به یاد اسم داستان معروف شکسپیر (هیاهوی بسیار برای هیچ)میندازه.شاید برداشت بقیه ی افراد از این داستان با برداشت من فرق کنه اما اون طور که من تو ایسنترنت گشت زدم متوجه شدم که خیلیها نظر من رو دارند.شاید به جرات بتونم بگم همه نظر من رو دارند.
به خاطر تبلیغات زیادی که برای این کتاب کردند من خریدمش و خوندمش اما اصلا ازش خوشم نیومد فقط یه فصلش تا حدودی به دلم نشست و اون هم در مورد لیسانس گرفتن پری سیما(همسر آقای نویسنده)بود که جالب تعریف شده بود.بعد از این که کتاب رو خوندم بردم و پسش دادم و پولم رو پس گرفتم(4000 تومان!!!!قیمت کتاب تو ایران خیلی بالاست!)چون فروشنده ی کتاب آشنام بود پول رو پس داد.جالب اینجاست که بهم گفت من خودم هم این کتابو خوندم،بد نبود...که این هم برمیگرده به همون برداشت متفاوتی که آدما دارن....
