د) مصاحبه یزدی
1- بعضی ها فکر می کنند، حکومت اسلامی از زمانی تشکیل شد که حضرت امام (ره) به ایران آمدند و رژیم ساقط شد؛ در حالی که قبل از سقوط رژیم نیز، حضرت امام (ره) به طور مکرّر دستورات حکومتی صادر می کردند.
2- ائمه اطهار (ع) در طول زندگی شان، تکلیف زمان غیبت را هم معین کرده اند. روایات عدیده ای که در این مسأله وجود دارد و بخصوص در توقیعات حضرت ولی عصر (عج)، حکومت به فقیه جامع الشرایط سپرده شده است. یعنی عنوان فقیه جامع الشرایط، از طرف ذات باری منصوب است.
3- «حکومت از بالا به پایین است نه از پایین به بالا.» در تمام دنیا، حکومت از پایین به بالاست و احزاب، مردم، دستجات و... قدرت و حق حاکمیت را به یک فرد می دهند ولی در نظام اسلامی، مشروعیت حکومت از بالاست و مقبولیت و قدرت اجرا دادن از پایین است.
4- اگر همه ی مردم رأی بدهند که فلان آقا، رئیس جمهور است و حق حاکمیت مطلق دارد ولی رهبری تنفیذ نکند، این آراء، مجوز اقدام و تصرف در شئون مردم نیست. باید تنفیذ فقیه جامع الشرایط باشد تا تصرفات رئیس جمهور، تصرفات شرعی و قانونی باشد.
5- آن چیزی که اسلام می گوید: مردم سالاری دینی است. یعنی مردم هستند ولی مردم مُتدیّن؛ نه مردمی که مخالف دین هستند.
6- اسلام هیچ گاه با این مردم کنار نمی آید. مردمی که بگویند: شراب خواری داشته باشیم، آزادی جنسی داشته باشیم، حکومت هم داشته باشیم. ما می گوئیم این حکومت را باید در غرب داشته باشید. اینجا که ما هستیم، اسلام هست.
7- به خاطر دارم وقتی به دیدار رهبری رفتیم، بنده در کنار آیت ا... مشکینی (ره) نشسته بودم. به ایشان گفتم: «خوشبختانه دعوای من و شما حل شد و شما بحمد الله در آخرین مرحله، حقیقت را بیان داشتید.» ایشان هم خیلی دعا کردند.
8- . فقیه، بدعت گزار نیست. فقیه اگر بخواهد به یک چیز غیر دینی، رنگ دینی بدهد، بدعت است و یا اگر بخواهد یک چیزی از دین را برداشته و بگوید: امروز مناسب نیست، بدعت است.
9- اگر در جایی گفته می شود که در حال حاضر حدّ رجم را به دلیل سوء استفاده دشمن انجام ندهید، به این معنا نیست که رجم از احکام اسلامی خارج شده است. احکام اسلامی را هیچ کس حق ندارد جا به جا کند. خود پیامبر هم نمی توانند این کار را بکنند و نمی کنند.
.10- ما باید آنها را تحت فشار بگذاریم! حقوق بشر باید خودش را با ما تطبیق کند.
این تفکر که کسی خیال کند، شرایط بیرونی موجب می شود اسلام آهسته آهسته خودش را با شرایط بیرونی تطبیق بدهد، درست نیست. اگر اینگونه بود، امروزه از اسلام هیچ خبری نبود.
11- بنده خودم در دستگاه قضائی بوده ام. یکی از مواردی که حقوق بشر در مورد آن تأکید داشت، تساوی دیه ی مسلم و کافر بود. آخرین مطلب این شد که: اگر یک کافری کشته شد، حکومت حق دارد مقدار باقیمانده را از جیب خودش پرداخت نموده و به اندازه ی دیه ی یک مسلمان بپردازد و اِلّا حکم شرعی دیه ی کافر، نصف مسلمان است.
12- ساختمان های چندین طبقه، فضای سبز وسیع، برای یک شهر اعتبار محسوب می شود ولی اعتبار واقعی به عالمان و دانشمندان آن است.
بنابراین به نظر بنده، وظیفه ی علمای عظام شهر این است که بُنیه ی علمی فضلای خودشان را تقویت کنند تا عالم بشوند نه اینکه مدرک بگیرند.
ح) مصاحبه با مجتهده
1- . اوقاتی که در کودکی با بچه های همسن بودم، مثل آنها تفریح و گردش نمی کردم بلکه مشتاق بودم بیشتر تنها باشم تا بهتر بتوانم فکر کنم زیرا گمشده ای در وجود خود داشتم.
2- علمای نجف که از نوشتن «اربعین» اطلاع حاصل نمودند کتباً سئوالاتی راجع به «فقه» نمودند و پس از آنکه جواب ایشان را دادم «درجه ی اجتهاد» به من عطا فرمودند .
3- . نمی گویم از غیب خبر دارم و از حال و باطن کسی، اما اغلب معنویات و معارف خود را از استاد فرا نگرفته ام، بلکه از این حالات آورده ام و غالب نوشته هایم با ارشاد خدا و کمک او بوده است.
4- به هیچ وجه نمی توان چنین حرفی زد که همه ی مردان به طور کلی از زنان برتر هستند. ما زنانی چون فاطمه (س)، خدیجه، مریم و بسیاری از زنان دیگر را داریم که خیلی از مردها بهتر بوده اند. تفوقی که در بعضی مسائل خداوند برای مردان قائل شده یک مسئله کلی به کلی است نه فرد به فرد.
5- در موقعیت امروز، آنچه برای زنان در درجه ی اول اهمیت قرار دارد این است که با نفس و دلخواهی های خود در مورد زر و زیور و طرز لباس پوشیدن خود و به مدل های گوناگون درآمدن مبارزه کنند.
6- من مخالف تحصیل کردن خانم ها نیستم، تحصیل کنند و علم بیاموزند لکن با حفظ نفس و آبروی اسلام.
خ) عرفان اوشو
1- اوشو می گوید:« عشق، زاده ی کشش جنسی است و عشق منشاء نیایش است.» از نظر اوشو مذهب یعنی عشق و عشق هم دقیقا زاییده ی ارضای نیازهای جنسی است. اوشو حتی ادیان را نقد می کند که چرا احساس گناه در مردم ایجاد می کنند؟!
2- به محض این که مؤنث و مذکر با هم تماس می یابند، یک مدار الکتریکی کامل می شود و آن خودآگاهی که از بدن بیرون رفته است، به سرعت به بدن باز می گردد.
3- مرد همیشه مهاجم است و زن همیشه تسلیم. اگر این دو با یکدیگر ترکیب شوند،«ما» باقی نمی ماند. از اتحاد آن دو آنچه باقی می ماند«من» است و این فنا است. اگر زن کاملا تسلیم مرد شود، راه طولانی او کوتاه می گردد. در این صورت ازدواج های درونی و اتحاد کالبدهای زنانه و مردانه داخلی به سهولت انجام می گیرد و در چنین حالتی، زن می تواند بگوید:"همسر خدا است.
4- .اوشو اندیشه ی آزادی انسان و نفی تقدیر را از بودا به ارث برده است. بودا با تصور اینکه انسان آزاد است و می تواند آینده ی خود را هر گونه که می خواهد بسازد، تقدیر جهان را منتفی دانست. گویا آزادیِ بشر را با نقشه داشتنِ جهان قابل جمع ندانست و در نتیجه تقدیر جهان را به نفع آزادیِ بشر مصادره کرد.
5- ایشان خود را "زوربای بودایی" می نامد. چرا؟ چون زوربای، نماینده غنای زندگی بیرونی است. در نقطه مقابل او، بودا کسی بود که همه لذت ها را کنار می گذارد. ایشان می گوید:" من زوربای بودائیم"؛ یعنی این دو شخصیت متضاد را با هم جمع کرده است. یک انسانی که هم دنیا را دارد و هم به معنویت چسبیده است.
6- فویرباخ، مارکس، نیچه و فروید را تمجید می کند و از آن ها سپاس گزار است؛ چرا؟ چون در از بین بردن ادیان کهن، نقش زیادی داشتند و این نشان می دهد که چقدر با ادیان کهن مثل مسیحیت، یهود، اسلام مخالفت دارد.
7- اوشو اندیشه های سازماندهی شده ای ندارد. ریشه های آیین دست ساز او، مخلوطی از آموزه های بودیسم، تانتاریسم، یوگا، حتی آموزه های شیعی و تصوف.... است. در سراسر آموزه های اوشو، اومانیسم و انسان محوری سایه انداخته و به جای هدایت به سمت معبود، انسان به خودش دعوت می شود.
8- جهان بینی انسان محور، مادی و عینی گرا و ظاهرگراست و در نتیجه، مفاهیم نیز در پیوند با همین فضای ظاهری و تجربی تبیین می شود. از همین روست که اوشو نیز با تمام ادعایی که در درونی کردن مفاهیم دارد، عشق را در حدّ شهوات و غرایز و آزادی های جنسی تنزّل داده است.
9- بیشتر عارفان الهی، عشق مجازی را مشاهده صفات وجودی نادیدنی در موجودات دیدنی و محسوس می دانند و ساحت عشق مجازی را دور از شهوات و غرایز تصویر می کنند. بنابراین قوس اعلای افکار عاشقانه عرفانهایی چون عرفان اوشو، سطح نازل عشق مجازی در عرفان اسلامی به شمار می آید.
10- نگاه اوشو به مقوله آرامش نیز یک نگاه کاملا سطحی و پوسته ای است و بیشتر به تخدیرات افیونی و سرخوشی های اهالی سیرک شباهت دارد تا یک توصیه معنوی و عرفانی. در نگاه او لذت بردن و شادی کردن از راه های کسب آرامش است.
11- اوشو با جشن، پایکوبی و زیر پا گذاشتن مسائل اخلاقی و هنجارهای اجتماعی، انسان را به آرامش دعوت می کند. این دیدگاه را با توصیه اسلام به ذکر، دعا و یاد خدا مقایسه کنید. دعا و نیایش باعث می شود که انسان ناراحتی ها و گرفتاری های خود را به زبان آورده و تخلیه روانی شود. چنانکه موجب می شود با پیدا کردن شریک غم، عامل آرامش زدای تنهایی و بی کسی از انسان دور شود.
12- سفارشان باگوان باعث ایجاد آرامش های لحظه ای ( اگر نگوئیم تخیل آرامش) می شود و به آن لحظه رسیدن، پایان کار است. در نقطه مقابل، سفارشات دین در قالب ذکر و دعا و نیایش، ضمن آرامش بخشی درونی، آغازگر کار و کوشش بوده و نخستین گام به سوی عمل است.
13- آن چه عارفان مکتب اوشو با تجربه عرفانی خود از حقیقت یابی و عشق درون به آن دست یافتند، در عرفان اسلامی به مثابه سرگرم کردن یک کودک است با شکلات مختصری که بتوان او را فریفت تا (گوهر) با ارزش در نزد او را از چنگش بستانند.
14- او انسان را جایگزین خدا کرده و همه کامل ها و دگرگونی ها و بی حد نمایی ها و بی زمانی و بی صورت گری و...را به پای انسان می چسباند.
15- چگونه دعا کردن در این مکتب از دست انسان های عادی کاملا خارج و تنها در اختیار برهمنان و روحانیان هندو است در حالی که دعا در میان امت اسلامی با متن های روشن و ساده و در عین حال پرمحتوا، در اختیار همه مؤمنان است.
16- . استمرار شهوانی روح که به عنوان عشق در عرفان اوشو رونمایی می کند، شخصیت شخص را به کویری تهی تبدیل می کند و سر انجام او را به سرگردانی و پوچی رهنمون می گردد.
17- از نظر عرفان اوشویی کسی که می اندیشد و با ذهن سروکار دارد، به خدا نمی رسد. زیرا فکر انسان نمی تواند خدا را بشناسد و هر چه درباره خدا گوید، مجموعه ای از خلق افکار بشری است. تنها وقتی می توان خداوند را ملاقات کرد که فکر نباشد. افکار، تارهای درهم پیچیده ای هستند که معرفت خدا را صد چندان مشکل می کنند.
18- در عرفان اوشویی پیوسته سرگردانی بر انسان حاکم است؛ زیرا اوشو معتقد است که شیطان قدرت گمراه کردن انسان را ندارد، خداوند هم قدرت هدایت انسان را ندارد.
