قلم دردست می گیرم وبرای تو می نویسم...
ای زیباترین واژه تلفظ شده عمرم...و ای مهربانترین مسافر جاده انتظار...
آخرین ثانیه های آدینه را تک تک به یاد وجود نازنینت می شمارم.وچشمان پرشوقم ازحس
غریبی تو چون ابری بغض کرده منتظر یک ظهور است...آیا خواهی آمد؟؟؟
در سپیده دم هر آدینه ای از پنجره تنهایی دلم کوچه غبار گرفته زمان را می نگرم.وهر
طپش دلم ظهور مهربانت را فریاد می کشد...نفسم از حضور سبزت در کنج زندان وجودم
حبس می شود...مدتهاست کسی قدم در کوچه تنهایی غبار گرفته ام نگذاشته است...
من هر آدینه به امید آمدنت وقدمهای پر صلابتت کوچه را خاک روبی می کنم.
ای مهربانم.ای هستی پنهان شده دروجود زخمی زمانه پر غرور...
آیا خواهی آمد؟؟؟؟
آیا خواهی آمد.تا مهربانی قدمهایت رابا تمام گلهای باغچه دلتنگیم گلباران کنم.
کی خواهی آمدتا عطر حضورت مشام وجودم را جلا دهد.
ای گل نرگس.آنقدردر تاریکی ها وسردی ها انتظارت را خواهم کشید.تا بیایی ومعنی زیبای
حضورت دل یخ زده ام را به بودن وطپش سوق دهد.می گویند با آمدنت تمام هستی سر سبز
ونسیم خنک آرامش وزیدن خواهد گرفت...کاش آمدنت را ببینم.
آنقدر محتاج مهربانی وگرمی نگاه صمیمی ات هستم که شبهای جمعه بغض سنگین وجودم
شکسته می شود.وچشمان منتظرم در حسرت ظهورت اشک ریزان می شود.
روزگار می گذرد.ومن باز هر صبح آدینه این جمله را زمزمه می کنم....
شاید این جمعه بیاید...شاید
با زمزمه این. شمع امید را در کلبه تاریک انتظارروشن نگه می دارم.
منتظر تر از هر منتظری انتظارت را می کشم.ای حس زیبای بودن
کلمات کلیدی :

نوشته شده توسط فرز ها در سه شنبه 88/2/8 و ساعت 6:45 عصر |
نظرات دیگران()