ْآرشیو مطالب 88 - همه چی از همه جا
هرچه بدان بسنده کردن توان ، بس بود همان . [نهج البلاغه]
امروز: یکشنبه 04 تیر 29



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط فرز ها در سه شنبه 88/2/8 و ساعت 6:52 عصر | نظرات دیگران()
    7 اسفند 1386 ساعت 16:07

    animation pic (8).gif

                                           

    animation pic (10).gif

    16
    4 دی 1386 ساعت 08:13
    Date: 0000-00-00 00:00:00
    15
    2 دی 1386 ساعت 22:50
    6533ul7e1mompy.gif
    14
    30 آبان 1386 ساعت 21:42
    dancer064hula.gif
    13
    30 آبان 1386 ساعت 21:41
    7xajwbp.gif
    12
    30 آبان 1386 ساعت 21:27
    00214.gif
    11
    30 آبان 1386 ساعت 21:25
    321174j1ejaei6a0.gif
    10
    30 آبان 1386 ساعت 21:24
    4gxm89v.gif
    9
    30 آبان 1386 ساعت 21:24
    xllc0k.gif
    8
    30 آبان 1386 ساعت 21:06
    Abshar.gif
    7
    30 آبان 1386 ساعت 21:06
    70.gif
    6
    30 آبان 1386 ساعت 21:05
    1zcjspi.gif
    5
    2mi55k5.gif
    4
    391562zgbw0imefl.gif


  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط فرز ها در سه شنبه 88/2/8 و ساعت 6:52 عصر | نظرات دیگران()

    نه دوستان اشتباه نکنید ، این وبلاگ مدیر محترم پارسی بلاگ نیست ...

    اینجا وبلاگ من است .آنجایی که مدیر منم . وبلاگ مدیر خودم!



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط فرز ها در سه شنبه 88/2/8 و ساعت 6:51 عصر | نظرات دیگران()

    بنام خدا
    جناب کوثر، در موضوع نوستالژی دهه فجر، بنده را به خاطره گوئی دعوت کرده‏اند. از ایشان و جناب گل‏دختر که دست به این ابتکار جالب و بجا زده‏اند، صمیمانه تشکر می‏کنم.
    خیلی فکر کردم که از چه مقطعی بگویم. راهپیمائی ها و شعارهای خاص شهر مان، پایکوبی در مقابل شهربانی، دستگیری شوهرخاله، آتش زدن مجسمه‏ی شاه، اولین شهید انقلاب در شهرمان و...
    مهر 57 ، شـش ساله بودم که از مـهدکودک، به کودکستان رفتم. فضای کودکستان با مهد متفاوت بود. کلاس رسمی، معلم و ... آن ایام، خانم حسین پور معلمـمان بود. بی حجاب و با شکم برآمده به کلاس می آمد و شاید یکی دو ماه بیشتر به اولین زایمانش نمانده‏بود. چند صحنه از آن ایام برایم خیلی پررنگ بجا مانده.
    یکی اینکه یکی از کلاسهای کودکستان، آموزش رقص بود. باید بصورت حلقه‏ای دختر و پسر می‏ایستادیم و همراه با آهنگ ملودیکا که خانم حسین پور ناشیانه می‏نواخت، می‏رقصیدیم. من خیلی خجالت می‏کشیدم. یادم هست یک روز مستخدم آقای رحمتی (که خدایش بیامرزاد) آمد و با حرارت تمام برای معلم‏ها گفت که مردم بانک ملی و سینما را آتش زده اند و...
    کلاس رقص که برقرار می‏شد، در زمانی بود که، عکس شاه با لباس سلطنتی، بالای تخته سیاه خودنمائی می‏کرد و خوب یادم هست که در همان کلاس، در همان کودکستان، در همان سال، عکس امام را بجای عکس شاه دیدم، در قاب عکسی نو.
    در واقع، برای من، نقطه‏ی عطف تحولات تاریخ ایران و بلکه جهان، با خاطره‏ی این تغییر قاب عکس گره‏خورد.
    در ایام اعتصابات، با پدر و مادرم به راهپیمایی می‏رفتم. نبات ریز سر کوچه‏مان، که تقریباً هر روز با یک 5 ریالی، مشتری ثابت شکلاتهای مثلثی داغ و تازه‏اش بودم، با دو برادرش، سردسته ی شعاردهندگان بودند. از اینکه من آنها را میشناختم، احساس غرور میکردم.
    اولین بار این شعار را از اینان شنیدم :
    ما میگیم شا نمیخوایم، نخست وزیر عوض میشه، ما میگیم خر نمیخوایم، پالون خر عوض میشه، نه شا میخوایم نه شاپور، لعنت به هر چی مزدور.
    یادم نمی‏رود ساختمان حزب رستاخیز که نزدیک خانه‏مان بود و بعدها شد مدرسه راهنمائی شهید چمران، محلی شده بود برای تجمع شاه دوستان و بعضی روزها کارناوال جاوید شاه به راه می انداختند. چندین ماشین سواری و مینی بوس لبریز آدم، راه می‏افتادند و در خیابانها فریاد جاویدشاه سر می‏دادند و یک روز هم دیدیم که مردم این ساختمان را آتش زده‏اند.
    بهمن 57 تلویزیون نداشتیم و شوهرخاله مان (که خدایشان بیامرزاد) تلویزیون 14 اینچ توشیبای خاکستری کوچکی را که تازه خریده بودند، به خانه‏ی ما آورند تا برنامه‏ی ورود امام را همه با هم ببینیم. شب، همه چراغها را خاموش کردیم و با ولع تمام به تلویزیون زل زدیم. شاید فردای آن روز بود که پدرم برای ما هم یک تلویزیون توشیبای قرمز از همان مدل خریدند.



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط فرز ها در سه شنبه 88/2/8 و ساعت 6:51 عصر | نظرات دیگران()
    بنام خدا
    روزهای خاکستری، دل‌های بی قرار، فکرهای آشفته
    نیستی که ببینی، لمس کنی، بچشی
    آتشی را در آن پوست می‏اندازیم...
    آه...
    صدای آه آسمان است،
    باران می‌گیرد،
    او کوچک شده در قلب من؟
    یا من بزرگ شده‏ام در پهنایش...
    چه فرقی می‏کند؟
    باران، باران است...

  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط فرز ها در سه شنبه 88/2/8 و ساعت 6:51 عصر | نظرات دیگران()
    <   <<   101   102   103   104   105   >>   >
     لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    مردم انتخاباتی میآفرینند که دشمن را خشمگین کند
    تصاویری از احمدی نژاد
    فرزندان احمدینژاد چای ریاستجمهوری را نمیخورند
    مردم انتخاباتی میآفرینند که دشمن را خشمگین کند
    میر حسین امیدوار می باشد که ...
    آلبوم جدید و فوق العاده زیبای بنیامین بهادری با نام 88
    [عناوین آرشیوشده]

    بالا

    طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

    بالا